ای معجزه ی عشق در این قلب تپنده ///آمیختی اشک قلمم را تو به خنده
تو ناجی عشقی و من از شور تو بی تاب/// باز آی و رهایم کن از این شوق کشنده
نوری ز امیدی و مسیحا نفسی تو/// این بیرمق عاشق، شده از بوی تو زنده
من در قفسی بودم و تو همسفر ابر /// پرواز تو آموخت پریدن به پرنده
جز مأمن قلبت به کجا انس بگیرم /// در عصر پر از وحشت انسان درنده
در بازی تقدیر که دائم سر برد است /// امید وصالت شده یک برگ برنده
من تا نفسم هست به دنبال تو هستم /// ترسم که شکارم نشی آهوی رمنده!
در حادثه تلخزمان زله ای شوم///ریخت بر سر ,حاتمت آوار کشنده
یاد آنروز که در دفتر شطرنج دلت شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم
تو ,سر ,عشق ,ای ,امید ,برد ,سر برد ,برد است ,دائم سر ,که دائم ,بازی تقدیر
درباره این سایت